بیت بالا نیز در ادامه و تأییدِ ابیاتیست که در پستِ قبلی آمده است. همهی مشکل و معضلِ فیلسوفانی که میخواهند رازها را با عقلِ استدلالی بیابند و مثلن خدا را اثباتِ عقلی یا ردِ عقلی کنند، این است: آنان غافلند که جنسِ «راز»، از جنسِ دیگریست.
منظور از «راز» در این ابیات، mystery است نه secret
راز در معنای mystery، چیزیست که ذهن بشر، توانایی درکش را هیچ و هرگز و برای همیشه، ندارد؛ مانند خدا یا معنای زندهگی.
بحث این نیست که خدا هست یا نیست. بحث این نیست که زندهگی معنا دارد یا ندارد. ممکن است برای کسی، معنا داشته باشد؛ اما این «معنا»، از راهی به جز «عقلِ استدلالی و مفاهیم ذهنی»، به دست آمده است. خدا و معنای زندهگی، هرگز از طریق عقلِ استدلالی، فهمیده نمیشود.
اما راز در معنای secret (که مراد من در این ابیات نیست)، چیزیست که آدمها به عللی و دلائلی، در ذهنشان پنهان نگه میدارند و ممکن است روزی آن را برای دیگران فاش کنند؛ مانند اسرارِ خانوادهگی یا ملی یا ...
و مراد از «مسئله» در این ابیات، چیزیست که قابلِ کشف و حل است؛ اگرچه کشف و حلشان بسیار بسیار سخت باشد، یا سالها و قرنها بعد حل شوند؛ مانند مسئلههای بسیار دشوار ریاضی یا مسئلههای سخت و دشوارِ سیاسی یا اقتصادی یا خانوادهگی یا فردی. یعنی توجه داشته باشید که هیچ «مسئله»یی، «راز» به شمار نمیرود؛ اگرچه هزاران سال، مخفی مانده باشد یا بماند. «مسئله»، به هر حال، حلکردنیست؛ اما «راز»، بافت و جنسش به بافت و جنسِ عقل و ذهنِ بشر تناسب ندارد.
خطای بسیاری از فیلسوفان، دقیقن این بوده است که مثلن خدا را میخواستهاند با چهار تا فرمول و استدلالِ ذهنی، اثبات یا رد کنند؛ غافل از اینکه عقلِ بشر، نه میتواند «خدا» را اثبات کند و نه میتواند رد کند. خدا، آنگونه که خداباورها میگویند، چنان زیبا و چنان عظیم است که فقط باید آن را (از راهی به جز عقلِ استدلالی) تماشا کرد و لذت برد.
میتوان به خدای عارفان اشاره کرد. خدای عارفان، درست بگویند یا نادرست، زیباست؛ و هر چیزِ زیبا، «تماشایی»ست. خدای عارفان، از جنسِ ذهن و عقل و فهم نیست؛ از جنس دیگریست.