یکی از اندیشمندان و روشنفکرانِ دینیِ بهنام و عزیز و بزرگوار این سرزمین، سخنانی گفته است که خودش مصداق بارز سخنان خودش است! نخست، سخنان این بزرگوار را ببینید و بخوانید:
ــــــــــــــــــــــ
ﻣﺎ ﺑﺎ ﻋﻘﻮﻝ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻃﺮفیم، ﻣﻨﺒﺮﯼﻫﺎ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻋﻮﺍﻃﻒ ﺟﺎﻣﻌﻪ. ﻣﺎ ﻋﻘﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻘﻞ ﺗﻠﻨﮕﺮ ﻣﯽﺯﻧﯿﻢ، ﺁﻧﺎﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﺭﺍ ﻣﺘﺒﻠﻮﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﻣﺎ ﺧﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ. ﻣﺎ ﻣﯽﺗﮑﺎﻧﯿﻢ، ﺁﻧﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺭﺍﻧﻨﺪ. ﻣﺎ ﻣﯽﺳﮕﺎﻻﻧﯿﻢ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﯽﻧﺎﻻﻧﻨﺪ .... ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻮﺭﺍﻧﺪﻥِ ﻋﺎﻃﻔﻪ، ﺁﺳﺎﻧﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﺭﻭﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺧِﺮﺩ، ﻣﺸﮑﻞﺗﺮ. ﺷﻮﺭﺍﻧﺪﻥ، ﻋﻮﺍﻃﻒِ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﯽ ﻣﯽﺑﺮﺩ، و ﺑﺎﺭﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻦ، ﺧﺮﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ. ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺮﯾﺪ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺳﯿﻨﻪﭼﺎﮎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﻣﻨﺘﻘﺪ ﻭ ﮔﺮﺩﻧﮑﺸﺎﻥ ﺑﯽباک. ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻭﺵِ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻣﯽﻧﺸﯿﻨﻨﺪ، ﻣﺎ ﺑﺮ ﺳﯿﺒﻞ ﻓﺤﺶ ﻣﻨﺘﻘﺪﺍﻥ. ﺁﻧﺎﻥ ﺟﻬﻞ ﻣﯽﮐﺎﺭﻧﺪ ﻭ ﺧﺮﺍﻓﻪ ﺩﺭﻭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، ﻣﺎ ﺍﻣﺎ ﺑﺬﺭ ﭘﺮﺳﺶ میاﻓﺸﺎﻧﯿﻢ ﻭ ﺗﻌﻘﻞ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ.
ـــــــــــــــــــــــــ
و اما نقد من:
یک بار دیگر این سخنان را بخوانید. سبک نگارش، سرتاپا، تهییجکننده و عاطفی و احساسی و منبریست!! ... بحث این نیست که ایشان، باید یا نباید تهییج کنند و باید یا نباید احساسی قلم بزنند. بحث این است که اگر منبریها (درست یا نادرست) تهییجِ احساسات میکنند، ایشان هم، (با تفاوتهایی) همین میکنند! ... من بسیار بسیار دیدهام جوانانی را که به شدتِ حیرتآوری، شیفته و عاشق و مریدِ ایشان و سخن و قلم و علم و دانش ایشان هستند (به ویژه در سالهای دورتر)! همهی نکته این است که ایشان نیز مانند منبریها، احساسهای جوانان را نشانه رفتهاند، تا عقلِ جوانان را بیدار کنند؛ اما ایشان به گونهیی دیگر، چنین میکنند: تهییج احساسات، به نامِ عقلانیت، و برای عقلانیت. و بسیاری از مخاطبانشان، دقیقن مریدِ اینهمه عقل و عقلانیت و دانش و قلم و هنرمندی و زیبایی صوت و صدا و گفتار و نوشتارِ ایشان شدهاند! اگرچه ظاهرن مریدانِ ایشان نیز سخن از عقلانیت میزنند و در ذم تقلید و مریدیگری منبر (!) میروند، اما در لایههای زیرینِ وجودشان، سخت مرید و شیفتهی ایشانند! کافیست سری به گروههای تلگرامی بزنید تا ببینید هنوز ارارتها دارند و شیفتهگیه میورزند. یکی از همین شیفتهگان، چند رو پیش میگفت: «من تابع و پیروِ ایشان نیستم، اما همچنان محوِ بزرگی و تسلط و مهارتشان در سخن و سخنورزی و فلسفه و دانش هستم». این، یعنی همان مریدی، اما از نوعِ پنهانش!
البته بسیاری بودهاند و هستند که سرانجام دست از مریدی برداشتهاند و ساز مخالفت زدهاند و حتا برخی، دشنامها به ایشان دادهاند و میدهند (آنگونه که خودشان نیز در سخنان یادشده گفتهاند)، اما و دو صد اما، مگر در گروهِ منبریها چنین اتفاقهایی رخ نداده است و نمیدهد و نخواهد داد؟!
یک بار دیگر می گویم که بحث بنده در این نوشته، سر سوزنی این نیست که باید یا نباید از قلمِ احساسی و عاطفی بهره برد. بحث من این است که هم ایشان و هم منبریها، کم یا بیش، بیش از هر چیز، با احساس مخاطبان کار دارند. و البته ایشان و منبریها، در تهییج عواطف مخاطبان، سه تفاوتِ مهم دارند: 1. تفاوت در نوع و چهگونهگیِ تهییج؛ 2. تفاوت در شدت و حدتِ تهییج؛ 3. تفاوت در هدفِ تهییج.