آن که٬ تنــها٬ هست یـــک واقعنگر شیــــر میدوشـــد٬ ولـــی از گاو نر!
او نه واقعبین؛ که یک سوداگر است گوش هوش آرمانخواهاش٬ کر است
جایگاهاش در لجـنزار است و بس غـرق دریــای لجــن٬ زار است و بـس
مثنوی آدمها
ظاهـــری٬ هم باطنــی دارد سخــن
شیـر گویم؛ نوش جان یا نیش تن؟!